شاهنامه فردوسی؛ شاهکاری که مشعل هویت ایرانی را برافروخت

شاهنامه فردوسی؛ شاهکاری که مشعل هویت ایرانی را برافروخت

در طول قرن‌های متمادی، شاهنامه همچون دژی در برابر ویرانی ایران و فراموشی تاریخ و هویت ملی عمل کرد.شاهنامه فردوسی یکی از باشکوه‌ترین شاهکارهای ادبی جهان است که داستان‌ها و افسانه‌های ایران باستان را روایت می‌کند. روایتی که از درهم‌آمیختگی اسطوره و تاریخ پدید آمد و از کیومرث، نخستین پادشاه پیشدادی، آغاز می‌شود و با یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، پایان می‌یابد.

فردوسی در این گستره تاریخی از دست‌کم ۵۰ پادشاه، از جمله سه زن، نام می‌برد. پادشاهانی که برخی از آنان مانند فریدون، سرشت پهلوانی دارند و برخی همچون ضحاک به ستم آلوده‌اند. خالق شاهنامه در این شاهکار بی‌نظیر با گریز به تاریخ اساطیری و باستانی ایران، در مرز میان واقعیت و افسانه حرکت می‌کند و هم‌زمان هویت ملی، ارزش‌های‌ فرهنگی و آرمان‌های اخلاقی ایرانیان را پاس می‌دارد.

حکیم ابوالقاسم فردوسی نخستین کسی نبود که آفرینش رزمنامه‌ای حماسی بر پایه تاریخ اساطیری ایران را آغاز کرد. پیش از او، مسعودی مروزی داستان‌های ملی ایران را به نظم کشید که البته اکنون از آن شاهنامه چیزی به‌جا نمانده است. دقیقی نیز پیش از فردوسی، سرایش داستان‌ها و افسانه‌ای ملی ایران را آغاز کرد اما کارش ناتمام ماند و در نهایت آن‌کس که مشعل هویت ملی ایران را در قالب اثری ادبی برافروخت و شاهنامه‌اش در تاریخ ماندگار شد، حکیم خردمند توس بود.

وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران در دوران فردوسی

روزگاری که فردوسی در آن می‌زیست، از پرآشوب‌ترین و حساس‌ترین دوره‌های تاریخ ایران بود. با سقوط امپراتوری ساسانی و سلطه‌ خلفای عرب، ساختار سیاسی، فرهنگی و دینی ایران دگرگون شد و زبان فارسی که زبان رسمی دربار و علم و ادب بود، نیز تحت تاثیر پیامدهای این روند قرار گرفت. آداب و آیین‌های ایرانی هم به حاشیه رانده شد و هویت ملی ایرانیان، زیر فشار نظام خلافت امویان و بعد عباسیان، قرار گرفت.

در سده چهارم هجری، هم‌زمان با سال‌های حیات فردوسی، ایران از یک‌سو تحت سلطه‌ خلافت عباسی قرار داشت و از سوی دیگر حکومت‌های محلی در حال  قدرت‌گیری بود. سامانیان، یکی از همین حکومت‌ها که در خراسان ظهور کردند، در احیای زبان و فرهنگ فارسی نقش مهمی داشتند. آنان کوشیدند سنت‌های ایرانی را زنده نگه دارند و آثار ادبی فارسی را که تا آن زمان بیشتر شفاهی بود، به صورت مکتوب درآورند.

حمایت آنان از دانشوران و شاعران زمینه‌ساز ظهور آثار مهمی چون شاهنامه شد، اما سرایش اثر فردوسی با دوران افول سامانیان و قدرت‌گیری غزنویان به هم‌زمان شد؛ حکومتی که داعیه حمایت از فرهنگ اسلامی و ایرانی داشت، اما سیاست‌هایش همواره با بی‌ثباتی و رقابت‌های درباری همراه بود.

در چنین فضایی، فردوسی با نگرانی از فراموشی گذشته‌ باشکوه ایران و از میان رفتن ارزش‌های اخلاقی، فرهنگی و تاریخی این سرزمین، تصمیم گرفت شاهنامه را بسراید. شاهنامه در حقیقت پاسخی بود به فراموشی تاریخ، تلاشی برای احیای غرور ملی و فریادی در برابر سلطه‌ فرهنگی بیگانه. به همین دلیل است که می‌توان گفت آفرینش شاهنامه واکنشی عمیق به بحران هویتی دوران فردوسی بود. بحرانی که در سده‌های بعد با سلطه برخی حاکمان عمیق‌تر نیز شد.

منابع شاهنامه

شاهنامه اثری برآمده از حافظه‌ تاریخی و فرهنگی ایران است که فردوسی با دقت، وسواس و وفاداری به منابع کهن آن را سروده است. این اثر سترگ نه محصول خیال‌پردازی صرف، بلکه نتیجه سال‌ها پژوهش، گردآوری منابع مکتوب و شنیدن روایت‌های شفاهی است. فردوسی خود نیز در شاهنامه به اهمیت و نقش منابع پیشین اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که اثرش بر بنیانی استوار شکل گرفته است.

مهم‌ترین منبع شاهنامه خدای‌نامه بود؛ اثری به زبان پهلوی که در دوران ساسانیان گردآوری شد و روایتی رسمی از تاریخ پادشاهان ایران به شمار می‌رفت. خدای‌نامه پس از اسلام به عربی ترجمه شد و نسخه‌هایی از آن در اختیار نویسندگانی چون ابن مقفع قرار گرفت. بعدها، در دوران سامانیان، ترجمه‌هایی از این کتاب به زبان فارسی نیز پدید آمد که زمینه‌ساز نگارش متون منثوری چون «شاهنامه ابومنصوری» شد. فردوسی این شاهنامه منثور را به نظم کشید و نام آن را «نامه باستان» گذاشت.

در کنار خدای‌نامه، منابع دیگری نیز الهام‌بخش فردوسی بودند؛ از جمله روایت‌های شفاهی که سینه‌به‌سینه به مردم خراسان و طبرستان و نواحی دیگر ایران منتقل شده بودند. افسانه‌ها و داستان‌هایی که در دل آن‌ها، نام‌ها، نبردها، آیین‌ها و باورهای ایرانیان بازتاب یافته بود. فردوسی با دقتی مثال‌زدنی، این روایت‌ها را غربال کرد و آنچه را با حقیقت تاریخی و روح ملی سازگار می‌دانست، برگزید و در قالب شعر حماسی، از نو به آن‌ها جان بخشید.

ساختار شاهنامه؛ اسطوره‌ای، پهلوانی و تاریخی

شاهنامه اثری است که با نگاهی همه‌جانبه به اسطوره‌ها، افسانه‌ها و تاریخ ایران، تصویری یکپارچه از گذشته باشکوه این سرزمین ارائه می‌دهد. موضوع اصلی این منظومه سرگذشت ایران از آفرینش انسان تا فروپاشی آخرین پادشاهی ساسانی و ورود سپاه مسلمانان به ایران در قرن هفتم میلادی است. این روایت گسترده در قالب چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان سازمان یافته که هرکدام یکی از دوره‌های فرهنگی و سیاسی تاریخ اساطیری ایران را روایت کرده است.  

ساختار محتوایی شاهنامه، همان‌گونه که پژوهشگرانی چون ذبیح‌الله صفا مطرح کرده‌اند، به سه بخش اصلی تقسیم می‌شود: «اسطوره‌ای، پهلوانی و تاریخی».

بخش نخست از فرمانروایی کیومرث آغاز می‌شود و تا پایان پادشاهی فریدون ادامه می‌یابد. در این بخش، عناصر اسطوره‌ای همچون آفرینش، نبرد خیر و شر و پیدایش تمدن نمود پررنگی دارد. بخش دوم، از قیام کاوه آهنگر و سرنگونی ضحاک آغاز می‌شود و تا مرگ رستم و آغاز فرمانروایی بهمن، فرزند اسفندیار، امتداد می‌یابد. این بخش، جلوه‌گاه دلاوری‌ها و نبردهای حماسی پهلوانانی چون زال، رستم، سهراب و اسفندیار است.

بخش سوم، چنانکه در روایت صفا آمده، دوره‌ تاریخی را در بر می‌گیرد؛ از سلطنت بهمن تا حمله اسکندر به ایران و تشکیل دودمان اشکانی و ساسانی، و سرانجام فروپاشی ایران در برابر حمله سپاه مسلمانان.

با این حال، جلال خالقی مطلق در تحلیل خود، این تقسیم‌بندی را بسنده نمی‌داند و معتقد است که چنین مرزبندی‌، همواره دقیق و قطعی نیست؛ زیرا در هر بخش، نشانه‌هایی از دیگر درون‌مایه‌ها نیز مشاهده می‌شود. به‌عنوان نمونه، در بخش‌های اسطوره‌ای می‌توان ردپای عناصر تاریخی را دید و در بخش‌های تاریخی نیز داستان‌هایی با رنگ و بوی اساطیری یا پهلوانی یافت می‌شود. افزون بر این، در سراسر شاهنامه، تنوع قالب‌های ادبی مشهود است؛ از اندرز و داستان‌های عاشقانه تا روایت‌های تاریخی، آیین شاهی، افسانه‌های عامیانه و شگفتی‌هایی چون جادو و موجودات خارق‌العاده.

این تنوع محتوایی و ساختاری شاهنامه را به اثری چندلایه و پیچیده تبدیل کرده است که خواننده در هر لایه‌اش، با جهانی تازه و درخشان روبرو می‌شود.

مطالب بیشتر

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *