«آقای گالیانی میتوانم جام قهرمانی لیگ قهرمانان فوتبال اروپا را به اوکراین ببرم؟»
چهره آدریانو گالیانی شکفته شد. باشگاهی که او به عنوان نایب رئیس سیلویو برلوسکونی، هدایتش را به عهده داشت، کمی قبل یوونتوس را در فینال سال ۲۰۰۳ اولدترافورد شکست داده بود و برای ششمین بار قهرمان معتبرترین رقابتهای باشگاهی اروپا شده بود.
حالا مهاجمی که حساسترین لحظه بازی را رقم زده بود، با درخواستی غیرعادی در دفترش ایستاده بود.
«آندری، جامی که میخواهی را انتخاب کن. ما شش تا از اینها داریم.»
آندری به جامی که ته صف قرار داشت اشاره کرد، همانی که چند شب قبل در منچستر بالای سر برده بود. کمی بعد آن جام کنار شوچنکو در یک هواپیمای خصوصی به سوی کییف میرفت.
دلیل؟ آن طور که او در زندگینامهاش که اخیرا چاپ شده میگوید: «باید به قولوقرارها عمل کرد.»
شوچنکو قولش را هنگام سوت پایان یک دیدار نیمهنهایی بینظیر داده بود: آث میلان با اینتر میلان که هر دو مسابقه رفتوبرگشت در خانه مشترکشان، ورزشگاه سانسیرو، برگزار شده بود.
او به مردی قول داده بود که تمام موفقیتهایش را پایهریزی کرده بود: لیگ قهرمانان، سریآ، توپ طلا ۲۰۰۴ اروپا و رسیدن اوکراین به جام جهانی برای اولین بار به عنوان کشوری مستقل. مردی که یک سال قبل مرده بود.
«اگر دست من به جام برسد، آن را برایتان میآورم، والری واسیلوویچ.»
شوچنکو به نشانه احترام همواره مربی سابق را به نام پدرش میخواند، اما تاریخ فوتبال او را با نام والری لوبانوفسکی به یاد میآورد؛ یک ذهن انقلابی که سه دوره موفقیتش طی سه دهه مربیگری در دینامو کییف (در شهری که زادگاه مشترکشان بود) به طول انجامید.
لوبانوفسکی همزمان یک بدنساز بیرحم، یک مغز تاکتیکی مبتکر، یک روانشناس ماهر و از اولین کسانی بود که از دادههای کامپیوتری در فوتبال استفاده میکرد.
تیمهای او (در نسلهای مختلف) خصلتهای مشترکی داشتند که ما برخی از آنها را در بهترین تیمهای قرن بیست و یکم میبینیم: توانایی پرس کردن حریفان در عمق زمینشان، سیستمی که به بازیکنان اجازه گردش میدهد و ثبات در ایجاد برتری عددی در نقاط کلیدی زمین.
او بدون شکی یکی از پدران بنیانگذار فوتبال مدرن است. همان طور که شوچنکو هنگام بازگشتن به خانه در حالی که جام قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را در کنار داشت، گفت، اگر چند لحظه کلیدی در دوران ۳۰ ساله مربیگری لوبانوفسکی به شکلی متفاوت پیش میرفت، او میتوانست بزرگترین مربی آن دوران شود.
لوبانوفسکی که به عنوان هافبک برای دینامو کییف و تیم ملی شوروی بازی کرده بود، سال ۱۹۷۳ پس از دورانی موفق در دنیپرو به خانه سابقش برگشت. در اولین دوره ایدهها و سیستمهایی را توسعه داد که زیر بنای کل حرفهاش شدند. او در راس یک کادر فنی چهار نفره قدرتمند قرار داشت: همتیمی سابقش اوله بازیلویچ به عنوان دستیار اول، آناتولی زلنتسف، دانشمندی از موسسه علوم ورزشی دنیپروپترووسک، که مسئول وضعیت بدنی بازیکنان بود و میخایلو اوشمکف که تحلیل دادهها را به عهده داشت.
اولین تیم بزرگ لوبانوفسکی با پیروزی سه بر صفر مقابل فرانسواروش در فینال، قهرمان جام برندگان جام ۱۹۷۵ شد. پاییز آن سال آنها قهرمان سوپر جام اروپا هم شدند: دینامو کییف در آلمان یک بر صفر بایرن مونیخ را برد و در بازی برگشت مقابل چشم ۱۰۰ هزار اوکراینی دو بر صفر قهرمان جام اروپا را در کییف شکست داد.
هر سه گل بازی را اولگ بلوخین زد و در پایان سال برنده توپ طلا شد.
هنگامی که لوبانوفسکی پس از یک دوره کوتاه هدایت تیم ملی اتحاد جماهیر شوروی، به دینامو کییف بازگشت، از تیم قبلی فقط اولگ بلوخین مانده بود. این بار هم دینامو قهرمان جام برندگان جام اروپا (۱۹۸۶) شد.
در پیروزی سه بر صفر مقابل اتلتیکو مادرید، بلوخین در پایان یک حمله زیبا و گسترده که مدافعان حریف به طور روشمند مانند مهرههای شطرنج از بازی خارج شدند، یک گل نمادین زد. در این بازی ایگور بلانوف، زوج او بود؛ دیگر بازیکن لوبانوفسکی که (بالاتر از گری لینهکر، آقای گل جام جهانی ۱۹۸۶) برنده توپ طلای اروپا شد.
با این حال اگر بخواهیم به خوبی از انگیزه سفر سال ۲۰۰۳ شوچنکو با جام قهرمانی آگاه شویم، علاوه بر قهرمانیها باید به اشتباهاتی که تیمهای لوبانوفسکی در مسابقات برتر اروپا مرتکب شدند، هم نگاهی بیندازیم.
سال ۱۹۷۷، دو سال پس از بردن سوپر جام اروپا، دینامو بار دیگر با بایرن مونیخ روبرو شد. آنها در یکچهارم نهایی جام اروپا با یک بایرن پرستاره روبرو شدند. تیمی شامل چند بازیکن تیم ملی آلمان غربی که قهرمان جهان شده بود مانند: فرانس بکنباوئر و اولی هوینس، که میخواست جام را برای چهارمین فصل پیاپی بالای سر ببرد.
پس از باخت یک بر صفر در آلمان، دینامو در ده دقیقه پایانی بازی برگشت دو گل زد و به رویای تیم آلمانی پایان داد. در نیمهنهایی اما ماجرای دینامو برعکس شد. در حالی که تیم در کییف یک بر سفر برنده شده بود، در آلمان با گل دیرهنگام بوروسیا مونشنگلادباخ حذف شد.
سال ۱۹۸۷ دینامو یک بار دیگر به جمع چهار باشگاه برتر اروپا رسید، اما در هر دو بازی رفت و برگشت ۱-۲ به پورتو باخت؛ تیمی که آن سال برای نخستین بار قهرمان اروپا شد.
لوبانوفسکی دو بار پیاپی تیمش را به یکچهارم نهایی جام اروپا رساند، اما هر دو دفعه به تیمی که آن سال قهرمان شد، باخت: سال ۱۹۸۱ به استون ویلا و سال ۱۹۸۲ به هامبورگ.
شوچنکو و لوبانوفسکی اولین بار در سال ۱۹۹۷ همدیگر را ملاقات کردند؛ شش سال پس از این که لوبانوفسکی به دنبال حضور در تیمهای ملی امارات متحده عربی و کویت برای سومین و آخرین بار به دینامو کیف بازگشت. هرچند که میراث او در باشگاه قبلا ثبت شده بود.
شونچکو میگوید: «باشگاه به نشانه تشکر و قدردانی همواره دفتر او را در ورزشگاه نگه داشته بود، در واقع به خانهاش بازگشته بود. نابغه بود، فردی طغیانگر و با بینش. مردی که همیشه در مسیر کمال قرار داشت.»
در هر سه فصل همکاری لوبانوفسکی و شوچنکو، دینامو کییف قهرمان لیگ و جام حذفی اوکراین شد. در اروپا اوضاع اما هم در زمینه ورزشی و هم در زمینه سیاسی کاملا تغییر کرده بود؛ ولی تیم لوبانوفسکی این بار هم توانست خودنمایی کند.
اوکراین سال ۱۹۹۱ مستقل شده بود و دیگر در راس سیستم قدرتمند پرورش بازیکن و دانش ورزشی اتحاد جماهیر شوروی قرار نداشت.
آنها حالا تیمی تقریبا در سطح استانی بودند که باید با ابرباشگاههایی رقابت میکردند که توانایی پر کردن فهرست تیمشان را با گرانترین بازیکنان سراسر دنیا داشتند. برای دینامو سیستم جدید مسابقات هم نسبت به مدل حذفی سابق، سختتر شده بود.
در فصل ۸-۱۹۹۷، آنها برای رسیدن به یکچهارم نهایی باید از دو مرحله انتخابی و یک مرحله گروهی (که در آن به عنوان سید چهارم حضور داشتند) صعود میکردند.
لوبانوفسکی کماکان به ارزشهایی که تمام موفقیتهایش بر پایه آن ساخته شده بود، متعهد ماند، تیم، بالاتر از هر کسی است: «همه قبل از نشان دادن مهارتهای فردی باید به خواستههای مربی عمل میکردند.»
بازیکنان دینامو کییف قبل از این که در فصل ۸-۱۹۹۷ لیگ قهرمانان به توپ ضربه بزنند، در اردوی تمرینی طاقتفرسای آلمان به خوبی فهمیدند تمام افسانههایی که در مورد تمرینهای طاقتفرسای لوبانوفسکی گفته میشد، حقیقت داشته است.
شوچنکو گفت: «شاهد بودم که بازیکنان روی زمین افتاده بودند و با گریه التماس میکردند که جلسه تمرینی را زودتر تمام کند و جواب او همیشه منفی بود. در جدول زمانی من هم او نقطه صفر است و زمان به قبل و بعد از لوبانوفسکی تقسیم میشود.»
از آن جایی که در آستانه فصل ۸-۱۹۹۷ لیگ قهرمانان اروپا مصدومیت زانوی شوچنکو تازه خوب شده بود، لوبانوفسکی یک آزمون اضافی پیش روی او قرار داد: «باید فاصله ۳۰۰ متری تا ورزشگاه را پنج بار میدویدم و بین هر دور میتوانستم سه دقیقه استراحت کنم. دور آخر، احساسم شبیه “مسیر سبز” (فیلمی به کارگردانی فرانک دارابونت محصول ۱۹۹۹) بود: آخرین گامهای کسانی که در انتظار اعدام هستند.»
شیوههای او شاید کمی تند و تیز به نظر میرسیدند، نتایج اما درخشان بودند.
دینامو در یک گروه بسیار سخت در کنار تیمهای پیاسوی آیندهوون، نیوکاسل یونایتد و بارسلونا قرار گرفت. تمامی تیمهای بزرگ لوبانوفسکی دو مهاجم همهکاره داشتند که میتوانستند با حرکت در عمق و عرض، فضای کافی برای هافبکهای نفوذی ایجاد کنند. این بار چنین نقشی به عهده شوچنکو و سری ربرف بود.
هر دو بازیکن در پیروزی ۱-۳ مقابل آیندهوون و همچنین تساوی ۲-۲ در بازی خانگی مقابل نیوکاسل گل زدند. سپس دو بازی رفت و برگشت مقابل بارسلونا از راه رسید. دینامو بازی رفت را سه بر صفر برد و نام ربرف در میان گلزنان بود. در اسپانیا بود که شوچنکو ۲۱ ساله خودش را به جهان شناساند. او مقابل بارسلونای لوئیس فانخال که بازیکنانی مانند لوئیس فیگو و ریوالدو را در اختیار داشت، هتتریک کرد. ربرف هم یک گل زد تا تیم اوکراینی چهار بر صفر برنده شود.
بازیکنان دینامو پس از بازی در حالی که اکثر سکوهای وزشگاه نوکمپ خالی شده بود مقابل گروه کوچک هوادارانی که پرچم آبی و زرد اوکراین را تکان میدادند، رقصیدند.
بعد از آن لوبانوفسکی، شوچنکو را کنار کشید و گفت: «این فقط اول ماجراست. تو به سطحی رسیدهای که تعداد بسیار کمی به آن رسیدهاند. هرگز توقف نکن و هیچگاه قانع نشو.»
دینامو به عنوان صدرنشین گروه به مرحله بعدی رفت و حریف یوونتوسی شد که آن فصل به فینال رسید. عملکرد دینامو اما در فصل بعد حتی بهتر هم بود.
دینامو در گروهی که آرسنال، لانس و پاناتینایکوس در آن قرار داشتند، صدرنشین شد تا در دو دیدار رفت و برگشت مرحله یکچهارم نهایی به مصاف رئال مادرید برود.
رئال مدافع عنوان قهرمانی بود و با بازیکنانی مانند روبرتو کارلوس، کلارنس سیدورف و رائول از بختهای اصلی قهرمانی به شمار میرفت.
بازی رفت در اسپانیا ۱-۱ تمام شد. دینامو اما در بازی برگشت مقابل چشمان ۸۱۵۰۰ هوادار اوکراینی دو بر صفر برنده شد. شوچنکو که تک گل بازی رفت را زده بود، در شب یخزده کییف هم هر دو گل تیمش را وارد دروازه حریف کرد.
دینامو با این پیروزی برای سومین بار زیر نظر لوبانوفسکی به نیمهنهایی معتبرترین رقابتهای باشگاهی اروپا رسید؛ ۲۱ سال پس از نخستینباری که به این افتخار رسیده بود.
این بار شوچنکو و لوبانوفسکی رازی را در رختکن از سایر بازیکنان پنهان میکردند: این آخرین حضور اروپایی آنها در کنار هم بود. قرارداد شوچنکو با آث میلان همان زمان هم نهایی شده بود و شوچنکو در پایان فصل با ۲۰ میلیون پوند به ایتالیا میرفت.
در نیمهنهایی حریفی قدیمی منتظر لوبانوفسکی بود: بایرن مونیخ.
دینامو در کییف ۱۲ دقیقه مانده به پایان بازی ۱-۳ از حریف پیش بود در حالی که شوچنکو هفتمین و هشتمین گل خود در تورنمنت را زده بود. آنها حتی شانس این را داشتند که فاصله را هم بیشتر کنند اما با گلهای دیرهنگام اشتفان افنبرگ و کارستن یانکر بازی به تساوی کشیده شد. در آلمان تک گل ماریو باسلر موجب شد که بایرن راهی فینالی شود که در آن منچستر یونایتد که مانند خودش در آرزوی کسب سهگانه بود، انتظارش را میکشید.
شوچنکو پس از شب تلخ مونیخ گفت: «دیدن حالت چهره لوبانوفسکی حالم را خراب میکرد. میتوانستم ببینم چقدر میخواست برنده آن جام شود.»
کمتر از سه سال بعد، در ۱۳ مه ۲۰۰۲، لوبانوفسکی در بازی دینامو کییف مقابل متالورگ زاپروژیا در کنار خط افتاد و هرگز بهبود نیافت. شوچنکو خبر را در تور پس از پایان فصل میلان در آمریکا شنید و بلافاصله داخل هواپیما پرید تا به ۲۰۰ هزار نفری ملحق شود که در خیابانهای کییف سوگواری میکردند.
ورزشگاه دینامو کییف، که اواخر آن سال به احترام اسطوره باشگاه نامش به لوبانوفسکی تغییر داده شد، به محل موقتی مراسم کفن و دفن بدل شد و شوچنکو هم به صف افرادی ملحق شد که میخواستند به مربی سابقشان ادای احترام کنند.
شوچنکو گفت: «فکرهای غیرمنطقی به مغزم هجوم میآوردند. دائم فکر میکردم او از خواب ابدی برمیخیزد و جلوی همه دکتری را که در موردش تشخیص اشتباه داده بود، بیرون میکند. همان طور که یک بار این کار را در مورد دکتری که میخواست من را به دلیل تب داشتن از شرکت در تمرین محروم کند، انجام داده بود.»
در بهار ۲۰۰۳ مجسمه لوبانوفسکی بیرون ورزشگاهی که نام او را بر خود داشت، نصب شد. آنجا مربی بزرگی نشسته است که این بار در ابعادی بزرگتر از اندازه واقعیاش و البته از جنس برنز، روی نیمکت لم داده است و به نظر میرسد که با چشمانش مراقب شهر و فوتبالیستهایش است.
این همان جایی بود که چند ماه پس از رونمایی از مجسمه، آندری شوچنکو همراه با جامی که روبانهایی به دستههایش بسته شده بود، به آن جا رفت. او جام قهرمانی معتبرترین رقابتهای باشگاهی اروپا، جامی که لوبانوفسکی هرگز نتواست صاحبش شود، را با خود برد و به مربی قدیمیاش ملحق شد. شوچنکو جام را کنار مجسمه قرار داد و برای آخرین بار به هردوی آنها خیره شد.
شوچنکو گفت: «از آن لحظه به بعد خاطرهاش از سال ۱۹۹۹ کمی شیرینتر شد. او بیشتر لبخند میزد و من هم بیشتر لبخند میزدم. همیشه بخشی از او درون من وجود داشته است. حالا او هم قهرمان اروپا شده بود.»