آموزش و پرورش ایران دچار سه بحران عمده کیفیت پایین، عدم تحقق عدالت و از دست دادن مشروعیت است. بررسیها نشان میدهد نظام آموزشی نه تنها در ارتقای کیفیت یادگیری شکست خورده بلکه حتی در تأمین سواد خواندن و نوشتن پایه نیز ناموفق بوده است.
آمارها حاکی از آن است که حدود یک میلیون کودک در سن مدرسه از تحصیل بازماندهاند. همچنین حدود ۹ میلیون نفر بزرگسال بیسواد مطلق در کشور وجود دارد.
علاوه بر این، توانمندیهای حرفهای معلمان و امکانات آموزشی نیز وضعیت نامطلوبی دارد. حدود یک سوم کلاسها فاقد استحکام لازم هستند و بسیاری از مدارس فاقد امکانات بهداشتی و آب آشامیدنی میباشند.
علاوه بر اینها، تبعیض آموزشی در سطح کشور بسیار بالاست. کودکان مناطق محروم و روستایی به مراتب کمتر از همتایان شهری خود به فرصتهای آموزشی دسترسی دارند.
یکی دیگر از معضلات، دخالتهای سیاسی در نظام آموزش است که منجر به تحمیل محتوا و نیروی انسانی نامناسب بر مدارس شده و اعتماد خانوادهها را از دست داده است.
نظام حکمرانی فهم روشنی از ماموریت آموزش و پرورش ندارد و از طرف دیگر، آموزش و پرورش به عرصهای برای پیگیری اهداف روزمره حکمرانان در عرصه سیاست تبدیل شده است.
تغییر پیاپی کتب درسی به نفع ایدههای سیاسی، مداخلات گسترده در نظام تربیت معلم و تحمیل نیروی انسانی به آموزش و پرورش از دیگر مشکلاتی است که حکومت به این حوزه تحمیل کرده است.
بر اساس این پژوهش، بازنگری اساسی در ساختار و کارکرد نظام آموزشی برای نجات آن از وضعیت فعلی ضروری و حیاتی است.