برای سالها، «تپه میمون» در باغوحش لندن به خاطر خشونتهای خونین و مرگومیرهایی که در آن اتفاق میافتاد، در صدر اخبار بود. مجله تایم آمریکا گزارشی درباره درگیری شدیدی در تپه میمون منتشر کرد که تیر خلاصی شد بر این قسمت باغوحش. در این درگیری جورج یکی بابون های جوان، بابونهای مادهای که متعلق به پادشاه قبیله، پیرترین و بزرگترین بابون تپه میمونها بود را دزدید.» بعد از یک محاصره طولانی، جورج بابون ماده را کشت.
وقایع تپه میمون تا مدتها بر برداشت کارشناسان حیاتوحش از چگونگی تسلط مردان در جامعه سایه انداخته بود. رفتارهای مرگبار این پستانداران اولیه، تصوری عمومی را شکل داد که بر طبق آن انسانها هم به شکل طبیعی موجوداتی هستند که نظام مردسالار بر آنها حاکم است. بازدیدکنندگان باغوحش با دیدن تپه میمون خیال میکردند گذشته تکامل نیافته خود را نظاره میکنند. گذشتهای که در آن همیشه مردان که طبعی وحشی دارند زنان را که ضعیفتر هستند، قربانی میکنند.
اما واقعیت این است که تپه میمون شرایط عادی نداشت. محیط و وضعیت اجتماعی این میمونها به شکلی بود که در آن تعداد زیادی میمون نر در کنار تعداد بسیار کمی میمون ماده قرار گرفته بودند. دههها بعد دانشمندان کشف کردند گروهی از پستانداران اولیه به نام میمونهای بونوبو که اقوام دور ما انسانها محسوب میشوند، جامعهای مادر سالار دارند. (با وجود اینکه مردان آنها بسیار بزرگ جثه هستند.) در ادامه این کشف، بیولوژیستها به این نتیجه رسیدند که پدرسالاری در گونه ما انسانها توجیهی صرفاً طبیعی ندارد.
من در چند سال گذشته برای نوشتن کتابم به نام پدرسالارها در حال سفر به نقاط مختلف جهان بودهام تا بفهمم ریشه پدرسالاری انسانها در کجاست. متوجه شدم هرچند افسانهها و تلقیهای نادرستی درباره اینکه چطور مردان به چنین قدرتی دست پیدا کردهاند وجود دارند، تاریخ واقعی میتواند دانشی را در اختیار ما بگذارد تا به کمک آن بتوانیم به جامعهای که در آن برابری جنسیتی وجود دارد برسیم.
اول از همه باید بدانیم که شیوهای که ما انسانها جوامع خود را سازمان میدهیم معادل و مشابه زیادی در جهان حیوانات ندارد.
خود کلمه «پدرسالاری» که به معنی حکمرانی پدر است نشان میدهد چطور این باور وجود داشته است که قدرت مردان از خانواده و در صدر قدرت قرار گرفتن آنها به وجود آمده و بعد این مقام از پدرها به پسرها منتقلشده است. این الگو در میان پستانداران اولیه بهندرت دیده میشود.
آنطور که ملیسا امری تامپسون، انسانشناس دانشگاه نیومکزیکو بر اساس مشاهداتش میگوید روابط بین نسلی در خانواده پستانداران اولیه بیشتر توسط مادرها سازمان داده میشود نه پدرها.
حتی در جوامع انسانی هم پدرسالاری امری جهانشمول نیست. انسانشناسان در مطالعات خود حداقل ۱۶۰ جامعه مادر سالار در آمریکای جنوبی، آفریقا و آسیا پیداکردهاند که افراد در طول نسلها به خانواده مادری خود تعلق دارند و ارث از مادر به دختران میرسد. در بعضی از این جوامع خدایان زن نیایش میشوند و افراد در طول زندگی در خانه مادری خود میمانند. بهعنوانمثال مردان قوم موسو در جنوب غربی چین بهجای بزرگ کردن فرزندان خود، به بزرگ کردن فرزندان خواهرانشان کمک کنند.
در جوامع مادر سالار اغلب قدرت و نفوذ بین زنان و مردان تقسیم میشود. در قوم مادر سالار آسانته در کشور غنا، رهبری بین ملکه مادر و رئیس مردان که ملکه مادر در انتخاب او کمک میکند، تقسیم میشود. در سال ۱۹۰۰، رهبر آسانته به نام نانا یا آسانتوا ارتش قوم خود را که در برابر نیروهای استعماری بریتانیا قیام کرده بود، رهبری کرد.
هر چه بیشتر به دوران ماقبل تاریخ نگاه میکنیم، با نمونههای متنوعتری از سازماندهی جوامع مواجه میشویم. در ناحیه چاتال هویوک در جنوب آناتولی که در ترکیه امروزی قرار دارد، آثاری از ۹۰۰۰ سال پیش وجود دارد که به دلیل وسعت و پیچیده بودن بهعنوان اولین شهر جهان شناخته میشود. تمام دادههای باستانشناسی این محل خبر از جامعهای میدهد که در آن جنسیت افراد هیچ تفاوتی در نحوه زندگی آنها ایجاد نمیکرده است.
ایان هودر، باستانشناس دانشگاه استنفورد که تا سال ۲۰۱۸ سرپرست پروژه تحقیقاتی چاتال هویوک بود، میگوید: «در بیشتر مکانهایی که باستان شناسان حفاری میکنند به این نتیجه میرسند که زنان و مردان چون زندگی متفاوتی از هم داشتهاند، غذای متفاوت میخوردند و رژیم غذایی متفاوتی داشتهاند اما در بررسی بازماندههای انسان در چاتال هویوک متوجه شدیم آنها رژیم غذایی کاملاً مشابهی داشتهاند. آنها زمانهای مساوی در داخل و خارج خانه فعالیت داشتهاند و کارهایی شبیه به هم انجام میدادهاند. حتی تفاوت قد بین دو جنس هم بسیار ناچیز بود.»
زنان در این شهر باستانی نامرئی نبودند. در حفاریهایی که در این مکان و دیگر نواحی مربوط به این دوره انجامشده است مجسمههای کوچکی از زنان بهدستآمده که قفسههای موزههای باستانشناسی این نواحی را پرکردهاند. یکی از معروفترین آنها مجسمه زن نشسته چاتال هویوک است که در موزه تمدن آناتولی به نمایش گذاشتهشده است. این مجسمه زنی را نشان میدهد که راست نشسته است. بدنش بهوضوح نشانههایی از گذر عمر دارد و لایههای چربی کنارههای بدنش را فراگرفتهاند. از زیردستهایش دو گربه سان بزرگ سر برآوردهاند که شاید درواقع پلنگ هستند و نگاهشان مستقیم، روبهجلو است. به نظر میرسد زن توانسته آنها را رام کند.
همانطور که میدانیم، جامعه نسبتاً رها از تفاوتهای جنسیتی که در چاتال هویوک وجود داشت برای همیشه دوام نیاورد. در طول هزاران سال، سلسه مراتب اجتماعی در این منطقه جا باز کرد. این منطقه شامل اروپای امروزی، آسیا و خاورمیانه میشود. هزاران سال بعد در شهرهایی مانند آتن باستان، فرهنگی سراسر وابسته به افسانههای زن ستیزانه شکل گرفت که در آن زنان ضعیف و غیرقابل اطمینان بودند و بهتر آن بود که در محدوده خانه نگهداشته شوند.
سؤال اصلی این است که چرا چنین شد.
انسان شناسان و فیلسوفان این فرضیه را مطرح کردهاند که شاید آغاز کشاورزی انسانها لحظه کلیدی برای این تغییر قدرت بین زنان و مردان بوده است. کشاورزی به نیروی بدنی زیادی نیازمند است. شروع کشاورزی همچنین همزمان بود با مالکیت احشام و حیوانات. بر اساس این فرضیه، طبقات خاص اجتماعی بر اساس آنکه چه کسی ملک و داراییهای بیشتری دارد شکل گرفتند. این امر باعث شد مردان نگران داراییهای خود شوند و بخواهند ثروت خود را به فرزندان قانونی خود منتقل کنند. به همین دلیل آنها شروع به محدود کردن زندگی جنسی زنان کردند.
مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که زنان همیشه در کار کشاورزی حضورداشتهاند. بهعنوانمثال در ادبیات یونان و روم باستان، زنانی را میبینیم که ذرت میچینند و یا داستانهایی میخوانیم که زنان چوپان هستند. دادههای سازمان ملل نشان میدهند که حتی امروزه، زنان نیمی از نیروی کار کشاورزی جهان را تشکیل میدهند و نزدیک به نیمی از مدیران دامداریهای کوچک در کشورهای کمدرآمد زنان هستند. زنان طبقه کارگر و زنان برده همیشه در سراسر جهان به کارهای سنگین بدنی مشغول بودهاند.
نکته مهمتر برای پیدا کردن آغاز پدرسالاری این است که سالهای سال قبل از آنکه مدارک واضحی از تبعیض جنسیتی به دست بیاید، رام کردن و پرورش حیوانات و گیاهان در بین انسانها رایج بوده است. آقای هادر میگوید: «این فرضیه قدیمی که با رواج کشاورزی، دارایی و مالکیت مفهوم پیدا میکند و کنترل زنان به دنبال آن رواج پیدا میکند، فرضیه غلطی است. کاملاً غلط است چون زمانبندی آنجور درنمیآید.»
اولین نشانههای واضح شروع رفتار تبعیضآمیز با زنان، سالها بعد در تمدن بینالنهرین مشاهده میشود. ناحیهای تاریخی بین رودهای دجله و فرات که در عراق، سوریه و ترکیه امروز قرارگرفته است. لوحهای اداری کشفشده از شهر سومری اوروک واقع در جنوب بینالنهرین نشان میدهند که حدود ۵۰۰۰ سال پیش کسانی که در قدرت بودند با زحمت بسیار میخواستند جزییات دقیقی از جمعیت و منابع خود را ثبت کنند.
جیمز اسکات دانشمند علوم سیاسی و انسانشناس دانشگاه ییل که در مورد اولین کشورهای متکی بر کشاورزی تحقیق میکند میگوید: «قدرت فردی، قدرت کلیدی این دوران است.» صاحبان قدرت در جوامع اولیه میخواستند مردم بیشتری برای تولید محصول و منابع بیشتر و برای دفاع از کشور و حتی فدا کردن جان خود در جنگها در اختیار داشته باشند. بالا بردن جمعیت تا حدی که پاسخگوی این نیازها باشد، فشار زیادی بر خانوادهها وارد میکرد. بهمرورزمان، از زنان جوان توقع میرفت که صرفاً بر تولید بچههای بیشتر و خصوصاً فرزندان پسر متمرکز باشند. پسرانی که بزرگ شوند و بتوانند برای کشور بجنگند.
برای این حکومتهای اولیه آنچه بیش از همهچیز اهمیت داشت این بود که همه افراد جامعه نقشی را بر اساس دستهبندی اجتماعی به آنها محول شده، بهدرستی انجام دهند. اساس این دستهبندی زن یا مرد بودن بود. در این جوامع استعدادهای شخصی، نیازها و خواهشهای درونی افراد اهمیتی نداشت. اگر مرد جوانی نمیخواست به جنگ برود از طرف دیگران مسخره میشد. اگر زنی نمیخواست پیوسته بچه به دنیا بیاورد و حس مادرانه نداشت مورد سرزنش قرار میگرفت و میگفتند غیرطبیعی است.
طبق مدارکی که مورخ آمریکایی گردا لرنر جمعآوری کرده است، سندهای مکتوب از این دوران نشان میدهند که زنان کمکم از صحنه کار عمومی و رهبری اجتماعی محوشده و به دنیای کارهای خانه و وظایف مادرانه رانده شدند. این وضعیت در کنار رایج شدن ازدواجهایی که قوانین پدرسالارانه بر آنها حاکم بود، یعنی ازدواجهایی که در آن دختران خانه کودکی خود را ترک میکنند تا در خانه شوهرشان زندگی کنند، زنان را بیشتر به حاشیه راند و آنها را در معرض انواع آسیبها و سوءاستفادهها قرارداد. در طول زمان، ازدواج تبدیل به یک قرارداد قانونی خشک و سفتوسخت شد که در آن با زنان مانند کالایی متعلق با همسرشان رفتار میشد. رفتاری مشابه با آنچه با کودکان و بردهها میشد.
تاریخ بهجای اینکه اول از خانواده شروع کند، برای شروع پدرسالاری به سراغ کسانی که در کشورهای اولیه در قدرت قرار داشتند میرود. نیازهای بالادستان به سمت خانوادهها سرازیر شد و در ابتداییترین جنبههای روابط انسانی شکاف ایجاد کرد. حتی روابط والدین و فرزندان دگرگون شد. تخم شک و بیاعتمادی در روابطی که انسانها برای عشق و حمایت به سراغشان میروند کاشته شد. مردم دیگر برای خودشان و یا برای نزدیکترین خویشان خود زندگی نمیکردند. آنها برای برآورده کردن منافع نظام پدرسالارانه زندگی میکردند.
در کشورهایی مانند چین و هند که نظام سنتی پدرسالاری رایج است هنوز هم فرزندان پسر ترجیح داده میشوند. این برتری دادن و کشتن جنینهای دختر تا حدی پیش رفته است که تناسب جنسیتی این کشورها بهشدت برهمخورده است. سرشماری سال ۲۰۱۱ هند نشان میدهد که در برابر هر ۱۱۱ پسر، ۱۰۰ دختر وجود دارد. دادهها نشان میدهند با تغییر هنجارهای اجتماعی این رقم در حال بهبود است.
سو استفاده از زنان در چهارچوب ازدواجهای پدرسالارانه همچنان ادامه دارد. ازدواجهای اجباری که شدیدترین شکل اینسو استفاده هستند و برای اولین بار در آمار سازمان جهانی کار در سال ۲۰۱۷ بهعنوان بردهداری مدرن شناخته شدند. طبق آخرین تخمینها که در سال ۲۰۲۲ انجامشده است، حدود ۲۲ میلیون نفر در جهان در ازدواج اجباری گرفتارشدهاند.
یکی از تأثیرات روانی درازمدت نظام پدرسالار این بود که نظام جنسیتی خود را بهعنوان امر عادی و طبیعی جا انداخت. به همین ترتیب نظام طبقات اجتماعی، تبعیض و نژادپرستی توسط کسانی که در قدرت هستند بهعنوان امر عادی تلقی و جا انداخته شد. این هنجارهای اجتماعی تبدیل به الگوهای جنسیتی جامعه امروز ما شدهاند. مانند الگوهایی که طبق آن زنان ذاتاً مایل به نگهداری و مراقبت از دیگران و مردان ذاتاً خشن و اهل جنگ هستند. نظام پدرسالار با قرار دادن انسانها در طبقاتی محدودکننده و نقشهای تعریفشده جنسیتی نهتنها زنان بلکه بسیار از مردان را محدود و مورد ظلم قرار میدهد. هدف این محدودیتها تأمین حداکثری منافع افراد قدرتمند بالادست بود: یا بهاصطلاح خواص جامعه.
این سیستم هم مانند تپه میمون باغوحش لندن در سالهای ۱۹۲۰، سیستمی معوج و نافرم است. سیستمی که بر مبنای بیاعتمادی و سوءاستفاده شکلگرفته است. جنبشهای برابری جنسیتی که در سراسر جهان شکلگرفتهاند نشاندهنده فشار اجتماعی هستند که انسانها قرنهاست در چهارچوب نظام پدرسالاری با آن زندگی کردهاند. همانطور که آن فیلیپس نظریهپرداز سیاسی میگوید: «همه افراد اگر ذرهای اختیار به آنها داده شود، برابری و عدالت را به نابرابری و بیعدالتی ترجیح میدهند.»
هرچند مبارزه با پدرسالاری گاهی بسیار هراسآور به نظر میرسد، هیچچیز در طبیعت و ذات ما نیست که بگوید نمیتوان جور دیگری زندگی کرد. اجتماعی که به دست انسانها ساختهشده است میتواند به دست خود انسانها بازسازی شود.